آدمی چه بیواسطه درد میکشد. آدمی در حضورِ تمام کسانش چه بیواسطه تنهاست. آدمی چه غریبانه فهمناشده میمیرد؛ آدمی چه ساده خطی روایت میشود، چه ساده نقطهای در انتهای هیکلش میگذارند، چه ساده تمام میشود.
خطاب من به شماست؛ که دیگر نمیخواهم ببینمتان. و حتی بیشتر کلمهای ندارم که برایتان بگویم. به تمام شما که زیستن در میانتان تصنع نامربوطی بود که یک عمر، سادهلوحانه مشغول خلقش بودم. به تمام شما، بدون استثنا، به تمام شما که من را میشناسید.
غباری بودید و تکاندمتان؛ خداحافظ.
پ.ن: نجاتِ من از این شبِ جاندار جز با مرگ محقق نمیشود، این شبِ طولانی.
درباره این سایت