بالاخره آقانسیمطالب هم دهنِ مبارک رو گشودن و با جملاتی موجز احمقهایی که به هراری رفرنس میدن رو شستن و گذاشتن کنار.
با MahdiNews از عطسه و سرفه نسیمطالب هم بیخبر نمونید.
پ.ن: هرشب یادم میاد چقدر ما کوچیک و بیاهمیتیم. وقتی چنددقیقهای شروع میکنم به چرخیدن توی بلاگهای بهروزشده، توی چنلهای شخصی آدمایی که نمیشناسم؛ و با خودم میگم، خدایا، چقدر با پیشفرض مهمبودن زر میزنن، یک آن به خودم میام و میبینم ما از دور هیچی نیستیم. سرسامایم. تودهایم. یه جمع توی هپروت درحالِ هذیونگفتن. و بعد کمی از این شدت از حقارت آروم میشم. اینها احساساتی سطحی هستن که احتمالا از ۱۴-۱۵سالگی باهام موندن، اما همچنان در موارد اندکی، مثل امشب، و البته دیشب، جواب میدن. من تازه متوجه شدهم، احساساتی که در سطحن و در بیحوصلهترین حالات بهت برمیگردن، احساساتی هستن که امکانِ پناهآوری دارن. احساساتی که هنوز در کانتکست خودشون به طور کامل درک نشدن، و هنوز باهاشون غریبی، و هنوز نمیتونی روابط منطقی بین عناصر نظمِ حاکم بر اونها رو بفهمی، اون احساسات معمولا برای پناهبردن نیستن. برای بیشتر مشغولشدن، برای بیشتر بهفنارفتنن. مهم نیست، واقعا مهم نیست، اما مغزم مقاومتِ عجیبی دربرابرِ خواب داره، حتی وقتی درحالِ بیهوشیام. چون مدام باید بخونم و بنویسم و بشنوم، چون معتاد شدم، انبارِ اطلاعات شدم. هرشب دوزش میره بالاتر. و دارم به ساحاتی وارد میشم که درکی مطلقا ازشون ندارم. و اونها جلوی من رو میگیرن، برای غوطهورشدن در سطح
پ.ن دو: ایرج آذرفزا کانتکست» رو ترجمه کرده هَمامتن». میخوام بگم در این مقطع زمانی چیزی که به ما رسیده یکی از بدترین زبانهای دنیا برای اندیشیدن و فلسفیدنه. البته من ایشونو نمیشناسم، ضمنِ اینکه، ایشون کتابِ مهمی رو ترجمه کردهن، به اسم ضیافت افلاطون بهنزد اشتراوس» و اینکه انتشارات علمیفرهنگی ترجمه چنین کتابی رو به فردی تااینحد جوان سپرده عجیبه. گرچه متن کتاب بهظاهر سادهست اما لایههای زیرینی داره که به راحتی امکان بروز سوءتفاهم رو فراهم میکنه. و نهایتا، دوتا یادداشت توی اورنوت و دوتا پیشنویس توی همین بیان دارم که شروع کردم راجع به این کتابِ عجیب نوشتن، و طبق معمول تنبلی و ثقل مفهوم زمینم زده. در همین حد عرض کنم که الان میتونم در کنار گودل و کانتور و بخشی از دوستانِ دیگه، عمرمو بدم که چندهفته بیاد روی عمر آقااشتراوس.
پ.ن سه: بهترین راه برای بهسُخرهگرفتنِ این سانتیمانتال»های .، مثل خودشون صحبت کردنه. و یو نو»؟ سبک، زبان، نظامِ سخن، که ازدست بره یا کلیشه بشه، شما تقریبا موجودیتت رو ازدست میدی هانی». اما براوو». برا همون توییتر و پسر/دخترهای .ش خوبی.
پ.ن چهار: امیدوارم یه روزی محقق بشه با پشت دست بزنیم تو دهنِ هرکسی که نمیفهمه نسبیگرایی نباید باعث بشه محدودههای مطلق به شوخی گرفته بشن.
پ.ن پنج: همه اینارو گفتم که این یکی رو بگم اما یادم رفت: از صبا ممنونم برای
این موزیک دیوانهکنندهای که بهم داد و من ازش غافل بودم تمام این مدت. باید یه پست جدا براش بنویسم.
درباره این سایت