َantimatter چقدر آخرامانیست. موسیقی این ترک در شب اتفاق افتاده. جزء موسیقیهای شب است. شبی تاریک که دور یک زمین فوتبال میدوی و سرد است و تنهایی و شقیقهات تیر میکشد و میدوی که رها شوی. و همان خط اول برای فروپاشاندن تو کافیست، welcome my son, welcome to the machine. پسری که بناست روبروت کنم با فریبی که خوردهای. پسری که بناست تو را از لذات خودت بیرون بکشم و تو را در رنجی ناتمام فرو ببرم چون تو نه آنقدر بیمایهای که ی این چرخه التذاذ بشوی، و نه آنقدر پُرمایه که راهی به بیرون پیدا کنی، و پسرم، من میخواهم تو را با میانمایگی روبرو کنم. پسرم. پسرم. خوشآمدی پسرم. به ماشین خوش آمدی.
پ.ن: holy motors ــِ لئوس کاراکس را مدتها پیش دیده بودم. آنوقت جز اضطرابی عظیم چیزی ازش نصیبم نشده بود. (انگار بنا بوده که بشود! نه عزیزم. نه.) تازه دارم میفهمم چه دیدهام.
پ.ن دو: من موسیقیهای روز را دوست ندارم. تو هم اگر متعلق به روز باشی دوست ندارم. من در شب تبدیل به کسی دیگر میشوم، کسی که زندگی دیگری دارد، چیزهایی میداند که زندگی را هولناک و بزرگ و بیپایان بر تو پدیدار میکند بیآنکه وادارت کند بمیری. از آدمهای مشهودِ رویِدایرهریخته، از مقلدها بیشتر بیزارم. و تو، تو هم اگر خواستی شبها من را ببینی، باید متعلق به شب باشی وگرنه تناقض شبانه من نابودت میکند، مگر بخواهی پشت مرز بایستی که، میدانی عزیزم، لطفی ندارد.
درباره این سایت