امر فلسفی فینفسه برای انتقال در زبانِ پیچیدهای شکل میگیرد. به زبان پیچیده بیان نمیشود، چراکه بیانِ پیچیده چیزی شاید این امر را مشتبه کند که موضوعی را که سادهتر قابل بحث است به هر دلیلی پیجیده کنیم. امر فلسفی ذاتا پیچیده است و در زبانِ پیچیدهای شکل میگیرد، یعنی هنگامی که امر فلسفی میخواهد راه خود را از شهود به کلمه پیدا کند، شکلگیری آن در ساختهای پیچیده اتفاق میافتد.
با اینهمه، پرسش این است، چطور باید شهروند فیلسوف داشت وقتی که پیچیدگی امری غیرطبیعی تلقی میشود؟ رخدادی غیر عادی، چیزی که در امتدادِ آن وما شرحی و سادهسازیای خواهد آمد. ذهنِ تنبلِ شهروندِ مدرن را چطور باید وادار به پذیرش پیچیدگی کرد حال آنکه پیچیدگی ذاتا با پرش به بیرون همراه است و با تکرار و حتی فروبُردنِ غیرعادلانه شهروند در فرایندهای پیچیده نمیتوان از او یک گوسفند پیچیده پدید آورد، و هنگامی که تحقق شهروند فیلسوف در ابتدائیاتش تا این حد غیرممکن مینمایاند، چطور باید به مسئله نگریست و چطور باید آن را پیگیری کرد؟
28/12/97 - 23:27
درباره این سایت