تبلت ۷تومنی بعد آپدیت اندرویدش مثل جیالایکس کار میکنه، و واقعا گند کشیده به اعصاب من. عح، عح، عح.
عح.
پ.ن: این ولی بهانهست. کلا منتظر تلنگرم که بغلتم به قهقرای دپرشن.
پ.ن دو: اون وقتهایی که اگه تمام دنیا هم تلاش کنن نمیتونن قانعت کنن چیز خوبی در وجودت هست و آینده خوبی خواهی داشت و لیاقت اینو داری که اتفاق خوبی بیفته برات. نجمه بازم حالش بد شد، ولی پر از رویاست برای آیندهش. برای زندگیش. بدترین چیزی که آدم میتونه دچارش بشه سرطان نیست. پدرِ روانیکنندهای مثل پدر من نیست. بدترین اتفاق اینه که حتی خودتم باور کنی لیاقت نداری اتفاق خوبی برات بیفته. و کاملا بیدلیل به این حال بیفتی: حتی نتونی جلوی اشکهات رو بگیری.
پ.ن سه: نمیدونم، صدبار، دویستبار، همینجوری کد میزدم و distorted angels آرکایو رو گوش میدادم.
Winter is waking
Calling on motion
Fueling descending
Falling unending
Caught up in circles
Distorted angels
This place is crazy
God it's so cold
پ.ن چهار: کاش وجود داشتی. باید به یکی بگم حالم خیلی خرابه. باید به یکی بگم حالم واقعا خرابه. باید به یکی بگم اما فقط مجبورم با تکنیکهای کپکردن ضربانِ قلبمو بیارم پایین، و باز پناه ببرم به درس و کتاب و اون اضطراب عمیقِ ته دلم رو نادیده بگیرم، اضطرابی که حتی نمیدونم کجاست.
پ.ن پنج: عکس پایین رو دیروز پنجشنبه توی کتابخونه دانشگاه گرفتم. دانشگاه مثل خانه ارواح بود، کتابخونه هم همینطور. شلوار راحت پوشیده بودم و حالم خوب بود. درس مورد علاقهم رو میخوندم، بعدش هم میخواستم مهدی رو ببینم و قدم بزنیم با هم. عصر هم که شد و آفتابِ لعنتی رفت، عیش من کامل شد. بوی درختهای دمِ عمران با بوی ادکلن سردِ یه دختره قاطی شد و من فکر کنم کاملا رفتم آسمون. خلاصه دیروز حس کردم ممکنه حتی اگه بیشتر عمرم رو توی کتابخونه بگذرونم، بازم خوشحال باشم. عمیقا خوشحال.
پ.ن شش: حالم بهتر میشه. آره. حالم حتما بهتر میشه.
درباره این سایت