بعد کسی که اومد له‌ام کرد و رفت به خاطر عقاید احمقانه‌ش، بعد کسی که عاشق عقایدم شده بود نه خودم، بعد کسی که منو فقط به خاطر می‌خواست چون به نظرش خوابیدن با دختری که پل ریکور خون» باشه جذاب بود، بعد کسی که عاشق تصورش از من شد، بعد کسی که ذره‌ای پایداری در عشقی که ادعا می‌کرد نداشت و وقتی نه شنید افتاد به فحش دادن و تخریب، بعد کسی که عاطفه پیشرفته‌مو موقع توصیف دقیق خودش و ی نیازهای عاطفی‌ش می‌خواست و وقتی همون پیشرفتگی منجر می‌شد رم کنم و وحشی بشم نه؛ بعد کسی که اشتباه دوستم داشت چون شبیه زنِ بی‌انصافِ سابقش نبودم، تو اون قشنگه‌ای، اون اتفاق خوبه که بالأخره میفته، اون زیبایی، شکوه، تویی که همیشه خودت رو دست کم گرفتی اما حدأقل چیزِ بزرگی که داشتی، موندن پای پستی بلندی‌هایی بود که گذروندیم و فقط خودمون می‌دونیم چقدر جدی بودن، موندن پای کسی بود که خودت میگی آدم موندن نیست، موندن با اون روی وحشی و بیچاره آدم متفاوتی که یا معشوق بود یا منفور.

تیتر رو نوشتم که بخندی. عاشق بازی مسی‌ای. این چیزیه که من بیشتر از همه‌چیز درونت دوست دارم. اون لذت در سطح، اون فهمت از زیبایی. یه بار به شوخی ازم پرسیدی دوست دارم با هم بریم کربلا؟ گفتم نه، دوست دارم بریم نیوکمپ. دوست دارم یکبار از نزدیک صدای تماشاچی‌های یه ورزشگاه تا کیپ پر رو بشنوم. تو دلم داشتم می‌گفتم دوست دارم  یه بار تماشات کنم وقتی داری از نزدیک از فوتبال لذت می‌بری. از زیبایی. از روونی و داینامیک و هیجان و حرکت؛ مسی رو حتی از من هم بیشتر دوست داری، برای همین حتما مسخره‌م می‌کنی وقتی میگم تو مسی منی. ولی هستی. همونقدر زیبا. همونقدر مهیج. همونقدر ساکت اما حرفه‌ای. دقیقا عینِ مسی وقتی نظری راجع به مسی‌بودنش نداره، اما میاد و بازی رو تغییر میده. دقیقا مثل مسی که خودش نمی‌دونه در اون لحظه چقدر زیباست، اما اوج زیباییه. دقیقا مثل مسی که گرچه نمی‌خواد، اما وقتی وارد بازی میشه، مجبوره معادلاتشو از اول بنویسه. مجبوره بازی رو خراب کنه و یه بازی جدید بسازه.

مسی منی. همونقدر زیبا. همونقدر شگفت‌انگیز. و اون لحظاتی که گذشته و جبر این زندگی گه رو فراموش می‌کنی و شروع می‌کنی به بازی، همونقدر باشکوه.

ایستادم ابتدای دهه سوم زندگی‌ت، و قراره درخشان‌ترین سال‌های عمرت تماشات کنم و نه فقط از گل‌هات خوشحال و بهره‌مند بشم، بلکه از بازی‌ت لذت ببرم. بیشتر، از لحظه‌ای که محکم می‌خوری زمین اما انگار بازی رو به تنت دوختن، انگار بازی به تنت تنیده شده، چیزی از درد نمی‌فهمی؛ تنها چیزی که می‌فهمی بازیه. بلند میشی و ادامه میدی.

عزیزم؛ مسی این تیمِ دونفره بمون. نذار زندگی شکستمون بده.

پ.ن: حسام می‌گفت تو بابِ دلِ مردهای سی‌سال به بالایی. هم‌سن‌های خودت عمرا سمتت نمیان. دوست دارم به‌عنوانِ تنها حافظِ این رابطه، تنها مراقبِ این رابطه، تنها ملاحظه‌گر، تنها درک‌کننده، تنها جمع‌کننده خراب‌کاری‌ها، ببرمت نشونش بدم. بگم داره دو سال میشه. الکی‌الکی.


مشخصات

آخرین جستجو ها