دوستان، پیرهنِ مشکی با آستینهای ساتن که طرح گل رز طلایی داره مناسبِ دانشگاه نیست. ستادِ امر به معروف و نهی از منکر. (واحد پردیس برادران)
انصافا با اون پیرهن چجوری میخوای معادله صفحه مماس بر رویه رو به دست بیاری؟ چجوری سیالات پاس میکنی با اون؟ چجوری وقتی روزی رو به یاد داری که چنین چیزی پوشیدی میتونی به ذهنت متبادر کنی که دینامیک ماشین پاس میشی؟ جواب بده برادر. چجوری با لباس شبِ دامادی اومدی دانشگاه و همزمان این انتظارات رو از خودت داری؟
پ.ن: خروارها درس و تمرین تحویلی دارم. دارم دفن میشم. ولی انقدر حالم حینِ برگشتن از دانشگاه بد بود که حس میکنم تا کیلومترها اعماقِ وجودم خالی و بیحسه.
آپدیت: محمد تجسم خندهست. اصلا ژستش خندهداره. من نمیبینمش اما قرابت ارواحمون ایجاب میکنه متوجه باشم در چت هم چه حالاتی بهش میره. و بنابراین با هر جملهش از شدت خنده پخش، و سپس جمع میشم.
آپدیت بعدی!: استادی که باهاش برنامهنویسی C داشتم الان پروژه همون درس رو تو AP داده با این تفاوت که باید تو جاوا بزنم. احساس خسران میکنم واقعا. [خنده عصبی]. چقدر همهچیز دلانگیزه. چقدر من لذت میبرم از این وضعیت. دلم میخواد تا ابد بشینم این تمرینها رو نگاه کنم و لذت ببرم. [نوتیف تلگرام؛ استادِ دیگری تمرین گذاشته]. او مُرد.
درباره این سایت